تاریخچه سیاسی:
کشورافغانستان دارای تاریخ بسیارکهن وقدیمی، است که بررسی همه ی آنها ازعهده ی این مقاله خارج بوده ووظیفه مانیست که به بررسی همه ی آن بپردازیم ،لذابررسی آنرا از زمان به حکومت رسیدن احمدشاه ابدالی پی میگیریم ، این ازآن جهت مهم است که بیاد بیاوریم تاریخ معاصر افغانستان با احمد شاه آغازمی شود ، وی که خود از افسران نادرشاه افشار بود پس از مرگ وی به زادگاه خود قندهار بازمی گردد وبازمینه سازی شکل گیری کشور جدیدی را پی می ریزد وخود را حاکم آنجا می خواند و بر اساس رسم رایج تاج گذاری می کند .
احمد خان ابدالی هنگام تاج گذاری 25سال سن داشته است،طبق گفته مورخین وی دارای متانت،شجاعت ولایق دراداره ی حکومت وافراد زیرد ست خود بوده است.
مرحوم کاتب درمورداحمدخان مینویسد:
«نیاکان احمد خان متوطن ومتمکن ملتان بوده وایشان انجا متولدشد،ازسبب بعضی حوادث درکودکی باپدرش محمد زمان خان درقندهار وازآنجا وارد هرات گردیده مسکن گزید وبعد ازچندی باذوالفقارخان برادرخود،گرفتار قید غلجائیان شده درقندهارزندانی بوده،تا که اعلیحضرت نادرشاه افشارقندهاررامسخرکرده،ایشان را ازمحبس برآورده موردالطاف، ووجه مئونت شان رابه اندازه کفاف معین فرموده مأموراقامه مازندران نمود. احمد شاه به ملازمت رکاب نادری اختصاص یافته خدمات شایسته به تقدیم همی رسانید وهمواره به حضور اعلیحضرت نادرشاه می بود واوازوی بسی رضامندی وخرسندی مینمود؛چنانچه دراکثر مجالس بارها به امراوندمای خود میگفت که درایران وتوران وهندوستان مردی چون احمد خان ،حمیده خصا ل وپسندیده افعا ل ندیدم واورا با سه چهارهزارسوار ازطایفه ی ابدالی که حال معروف به درانی است،ازخیمه وسراپرده ی خویش کنارنمی فرمود، وازآنجا که آثاربزرگی ازچهره اش ظاهر بود روزی اعلیحضرت نادرشاهش پیش خوانده به وی گفت که نشان سروری ازجبهه ات هویدا است وپس ازمن برسریر حکمرانی خواهی نشست ، این راگفته ،گوش اورابیادداشت قول خویش بدست خود مالش داد وگفت: که پس ازمن رعایت حقوق مرانموده بااولادم به رفق ومدارا اسلوک نمائی وآخرالامربه سیاق چنان شدکه اعلیحضرت نادرشاه گفته بود.»
ازطرف د یگرعلاوه برهوش ولیاقت که احمد خان داشته قدرت وحکومت قندهارکاملا برای ریاست وی آماده بوده است زیرا زمان خان پدروی ازآدمهای معروف وسرشناس بوده که مدتی ریاست هرات رادردست داشته است.وهمچنین خواهرزاده عبدالغنی خان الکوزی بودکه درزمان نادرشاه افشارازجانب وی حاکم قندهاربود. باتوجه به انتساب وی به دو قبیله ی بزرگ ونیرومند پوپلزای والکوزایی وهم چنین به عهده داشتن فرماندهی چهارهزارنیروی نظامی مجهز بنا به قولی شانزده هزارنیرو با امکانات وتجهیزات وپول وجواهرات والماسهای کوه نورودریای نور،حتی مهر نادرشاهی راکه بدست آورده بود وارد قندهارمیشود، با این وجود یک جرگه سمبولیک ازیک عده ازسران قبایل تشکیل داده تا به حکومت خود حیثیت وجنبه ی قانونی بدهد .سمبولیک بودن جرگه ازان جهت است که وی قبل ازورود به قندهار ازجانب سپاهی که وی رهبری میکرد به پادشاهی برگزیده شده بود ووجه خراج هندرا که میرزاتقی خان شیرازی به اردوگاه نادرشاه حمل میکرد تصرف نمود. درباره ی اینکه احمدخان ابدالی چگونه به قدرت رسید نظرات مخلفی وجوددارد که قابل دقت وبررسی است،آقای غباردراین موردمینویسد: همینکه نادرشاه خراسانی کشته واختلال دراردوی بزرگ اوپدید آمد قشون افغانی که مرکب ازچهارهزارغلجایی ودوازده هزارابدالی وازبک بود به صوابدید قومندان عمومی نورمحمد غلجایی واحمد خان ابدالی بطرف قندهار حرکت کردند.درقندهارکه مرکزبین الاقوامی افغانستان بود،نورمحمد خان به خان های غلجایی،ازبک، ابدالی،هزاره،بلوچ وتاجیک پیشنهاد کرد که جرگه ی تشکیل وپادشاهی انتخاب شود.این جرگه دراکتبر سال 1747درعمارت (مزارشیر سرخ)درداخل قلعه ی نظامی نادرآباد منعقد گردید ونه روزدوام نمود.
درطی این جلسات اتفاق آراممکن نمشد،زیراموضوع مهم وهرخان مقتدر طالب سلطنت بود،درحالیکه خانهای رقیب – ازقبیل نورمحمد خان غلجایی،محبت خان پوپلزایی،موسی خان اسحق زایی ونصرالله خان نورزایی وغیره – هم دیگررا ردمیکردند،تنهاکسیکه دراین جرگه راجع به خود حرف نمیزد احمدخان ابدالی بود،زیرا عشیره ی اوسدوزایی،ازحیث کمیت خوردتر ازسایر عشایربود،گرچه جداودولت خان وقتی رئیس ابدالی های ارغستان وپدرش زمان خان رئیس حکومت ابدالی هرات بودند.ولی اختلاف خانهای غلجایی وابدالی که هم دیگررانفی میکردند،خلائی تولید کردکه بایستی حتما پرمیشد،پس در روزنهم جرگه ،طرفین یکنفر عضوجرگه راحکم تعیین کردندکه هرکه را اوبه سلطنت انتخاب کند،همه بوی بیعت نمایند.شخص حکم یکمرد روحانی بود که به هیج قبیله حتی قندهار،تعلق نداشت واوهمان صابرشاه نام کابلی پسرمتصوف استاد(لایخوار)ازاهل کابل بود که طبقات مختلف قندهار به اوارادت واعتماد داشتند.این صوفی سیاستمداربرخاست واحمدخان ابدالی رابه حیث پادشاه معرفی کردوهم خوشه گندمی رادرعوض تاج به کلاه اونصب نمود.فئودالهای بزرگ اگرخواستند یا نخواستند،مجبوربه بیعت وتصدیق سلطنت این مردجوان گردیدند.این است که احمدخان ابدالی به عنوان (احمدشاه)به پادشاهی کشوراعلان شد.
اما آقای کاتب نظری دیگری دارد وی پس ازتعریف رشادتهاوجوان مردی های احمدخان وحمایت وی ازخاندان نادری میگوید:
احمد خان باسواره افاغنه ابدالی،راه قندهاررادرپیش گرفته بدون کوچکترین برخوردباحاکم هرات وارد قندهارمیشود و باتصویب آرای بزرگان ابدالی(نه اقوام دیگر)خصوصاحاجی جمال خان بارکزایی که به قوت ومکنت،ازهمه برتری داشت کلاه سروری برسرنهاد.
باتوجه به قدرت نظامی وتجهیزات توپ خانه ای وهم چنین مقدارهنگفتی پول وجواهرات که احمدخان دراختیارداشت عاقلانه نخواهد بوداگرفکرکنیم که احمد خان جرگه ی برای انتخاب پادشاه تشکیل داده باشد زیراوی برای بدست آوردن مقام پادشاهی هیچ نیازی به تشکیل چنین جلسه ی نداشته است، برفرض قبول انعقاد چنین جلسه نتیجه آن باشرایط که احمدخان نسبت به بقیه ی خانها داشته کاملا معلوم وروشن بوده است.
مرحوم فرهنگ درموردمینویسد:
اگراین نکته رادرنظربگیریم که احمدشاه به دوعشیره ی نیرومند پوپلزای والکوزایی ودربین پوپلزایی ها به تبارسدوزایی منسوب بودکه درآن عشیره بلکه درتمام قبیله درانی خان خیل شمرده میشد ازسوی دیگریگانه رئیسی بود که اردوی منظم چندهزارنفری باخزانه ی معمورازنقدوجنس ازجواهرمعروفی چون کوه نوررا دراختیارخودداشت، میتوان گفت که نتیجه قبلامعلوم بود. دراین حا ل موضوع استنکاف ظاهری ومداخله درویش یاازجمله صحنه سازی های معمول درجنین مواردمیباشد که نمونه های آن درتاریخ معاصرافغانستان به تکرارمشاهده شده است و یاازجانب تاریخ نویسان برای بالابردن مقام ممدوحشان ساخته و پرداخته شده است،زیرا قراین متعدد موجود است که احمدخان از همان لحظ اول که به کشته شدن نادرشاه اطلاع یافت(یاشاید پیشترازان)به فکرپادشاهی وریاست بود بنابراین دربازگشت به قندهار چنان عجله و شتاب داشت که افراد خانواده اش را در ایران جاگذاشت و آنان درسال دوم یاسوم پادشاهی اش به او ملحق شدند.آنان که از نظریه انتخاب طرفداری کرده أند درعین حال به این امر معترف بوده أند که هیأت انتخاب کننده به چندتن ازسران عشایرمنحصر بودکه بیشترایشان را رؤسای عشایرابدالی تشکیل میداد.
باتوجه به اینکه گفته های مرحوم کاتب وفرهنگ وجود جرگه آن چنانی راکه مرحوم غبارترسیم کرده أند رد میکند گفته های وی ازجوانب دیگر نیز قابل بررسی و دقت است،اول اینکه ایشان از وجود شانزده هزار نیروی نظامی (چهارهزارغلجایی ودوازده هزارازبک وابدالی)تحت فرمان نورمحمد خان و احمد خان خبر میدهد که در منابع دیگرازان ذکری به میان نیامده ،مرحوم کاتب آنرا سه یا چهارهزار سوار از طایفه ی ابدالی ذکر میکند و هم چنین آقای فرهنگ میگوید وی در رأس نیروی افغانی تماما یااکثرا درانی و در جای دیگرآنرا نیروی منظم چند هزارنفری بدون قید تعدادآن یادآورمیشود.
دوما ایشان قندهار رامرکز بینالاقوامی میداند ومیگوید که نورمحمدخان به خانهای غلجایی،ازبک، هزاره،ابدالی، بلوچ و تاجیک پیشنهاد کرد که جرگه ی برای تعیین پادشاه تشکیل شود ولی درادامه ماجرا تنها صحبت ازخانهای غلجایی وابدالی و رقابت و اختلاف آنها باهمدیگراست، و هیچ اشاره ی به اقوام دیگر و کاندیدا شدن آنها برای احراز مقام سلطنت به میان نیست،اگرما فرض کنیم که اقوام دیگربخاطر کمیت شان شانس برای چنین رقابت نداشتند درمورد قوم هزاره چنین چیزی صادق نیست زیرادرآن زمان ومکان اگرمردم وقوم هزاره ازنظرتعدادجمعیت ازآنهابیشترنبوده لااقل به اندازه جمعیت پشتون درآن مکان جمعیت داشته أند. چگونه است در جای که مرکزبین الاقوامی است ازبقیه ی اقوام فقط درحد یک مشورت استفاده میشود ؟ این خود جای سئوالی است که تحقیق و بررسی بیشتری می طلبد.ازجانب دیگرآقای غبار یادآور میشودکه احمدخان درامراختلاف و رقابت برای بدست آوردن مقام پادشاهی هیچ دخالتی نداشت،گرچه دلیل آنراکمیت عشیره ی وی ذکرمیکند،ولی ضمنا میخواهد بگوید که احمدخان چنان خود ساخته و باتقوی بود که به مقام و ریاست ومال دنیا هیچ تمایلی نداشت و شخص متواضع و عادلی بود،و به خاطر همین خصوصیات او روحانی بزرگ صابرشاه(¬بعضی وجودچنین شخصی رامشکوک میداند ) بعد از حکم شدن وی را به مقام سلطنت برگزید، که آقای غبار عینا به این ویژگی ها در جای جای کتابش به آن اشاره میکند.
همان طور که ذکرشداحمدخان از دوطرف به دو قبیله بزرگ پوپلزایی و الکوزای منسوب بوده و کناره گیری وی ازشرکت در رقابت بخاطر کمبت عشیره نمیتواند بهانه خوبی باشد،هم چنین عملکردهای بعدی و ی بعداز احراز مقام پادشاهی ،نشان میدهد که احمدخان نه تنها به پست و مقام بی اعتنانبوده بلکه برای بدست آوردن آن–چنانچه بعد ازمرگ نادر باتمام قدرت وسرعت وارد قندهارشده مقام اول راتصاحب نمود- و حفظ وگسترش آن ازهیچ کار و کوششی دریغ نکرد.
.آقای ناصری دراین موردمینویسد:
احمدشاه بعد ازبدست آوردن مقام پادشاهی،خط مشی اصلی خودراکه حاکمیت هم جانبه قبیله ی درانی درمناصب گوناگون و بهره مند نمودن افراد دودمانش از مزایای متفاوت بود، به اجرا درآورد.وی اقوام دیگر اعم ازهزاره،تاجیک،ازبک و حتی قبایل غیر درانی پشتون را به تدریج به صورت طبقه محکوم و برده درآورد که فقط موظف بودند تکالیف سنگینی از قبیل پرداختن مالیات متنوع،شرکت در جنگ های توسعه طلبانه و تمام نشدنی،گردن نهادن به قضاوت های خلاف مذهب،کارهای اجباری و بدون مزد، شناسایی رسمی برتری قبیله درانی در عرصه های مختلف و حاکمیت انحصاری آنهاو...را انجام دهند و از تمام حقوق و مزایای انسانی و شهروندی محروم شدند.
شاید آقای غبار می خواستند باپیش کشیدن مسئله ی سربازان غلجای و ازبک در کنار احمدخان و مشورت آن با خانهای دیگر قبایل به جلسه ی که- احتمالا وجود خارجی نداشته- وجه شرعی و قانونی بدهد، ولی همانطور که ذکرشد چنین جلسه و جرگه ی وجود نداشته،و بر فرض قبول چنین جلسه ی کاملا ساختگی و زیرسایه شمشیر بوده است.بنابراین اولین دولت که توسط افغانها و رهبری احمدخان درسال 1747م و1160هق در قندهار ایجاد و تأسیس شد کاملا غیر قانونی و شرعی و بازور شمشیر و سر نیزه بوده است که متأسفانه این راه هنوز در این کشور ادامه دارد.
آقای دولت آبادی دراین مورد مینویسد:
آنچه باتأسیس سلسله درانی درسال 1747م 1160هق پدیدارشد موضعی است خود مختار و معین برای قدرت و این قدرت یا دولت مایملکی است که به موجب آن ضوابطی نسبتا دقیق برای تصاحب آن به رقابت برمی خیزند،در هرحال پادشاه متعلق به طایفه ی خاصی است(تاسال 1818)ازطایفه ی سدوزایی (وتاسال 1978)ازطایفه ی محمدزایی،و پیوندهای زناشوی است که تعیین کننده حلقه مراقبت ها و زدو بندهای است که پای قبایل غیر درانی را به بازی قدرت می کشاند و این امر عموما به واسطه مادران مدعیان- سلطنت- تحقق میابد.پستها میان خانواده های بزرگ درانی تقسیم شده ُأند، (این مطلب تا سال 1937دست کم درمورد ارتش حقیقت داشت) چون شریعت اسلام حق تقدمی برای مسن ترها قائل نشده مدعیان (سلطنت) که عموما از اقوام نزدیک (برادران وعموزاده ها) هستند تعداد شان کم نیست.انتخاب چه ازطریق توافق (جرگه بزرگ) و چه باکشیدن اسلحه انجام میشود.این جنگها غالبا جنبه سمبولیک دارند و نظر به این که همه مدعیان درانی هستند تصمیم توسط قبایل پشتون غیردرانی انجام میشود.غلزایی ها درسال 1880به نفع عبدالرحمن و علیه پسرعمویش ایوب خان رأی دادند و پشتونهای مشرقی درسال 1929 به نفع نادرخان و علیه امان الله و بچه سقاو.
تااین جاواقف شدیم که اولین حکومت که در افغانستان توسط افغانها ایجاد شد به وسیله احمدخان ابدالی درسال 1747م و1160هق بود و در ضمن دانیستیم که این حکومت جنبه شرعی وقانونی نداشته است،ولی اشتباه نشود که شکل گیری کشورافغانستان دراین زمان نبوده است،همان طورکه در ابتدا یادآور شدیم پادشاهی احمدخان ابدالی سرآغاز جدای کشور و مردم افغانستان ازایران وخراسان بوده است، نه تاریخ شکل گیری آن ،زیراحیطه ی قدرت وحکومت احمدخان ابدالی بسیاروسیع،گسترده و فراتر از کشورفعلی افغانستان بوده است، وی بعد از استحکام پایه های قدرت خود در قندهار بالشکر مجهزبه طرف کابل حرکت نمود و در مسیرراه غزنی را بعد از جنگ مختصر فتح کرده وارد کابل شد و بعد از آنجا به پشاور لشکر کشیده آنجارا نیز فتح نمود، وی پس از تصرف چند شهر از هندوستان به طرف خراسان روآورده هرات، مشهد، سبزوار، تربت حیدریه و چندشهر دیگر را به حکومت خود ضمیمه نمود و از جانب شمال مناطقی از ترکستان را نیز به تصرف درآورد.
این حیطه ی وسیعی ازقدرت وحکومت تا شوال سال 1207هق و ماه می 1793م یعنی زمان مرگ تیمورشاه همچنان در دست خانواده ابدالی باقی بود، و به آنها حاکم خراسان اطلاق می شد و بعداز مرگ وی و بخاطر زیادی فرزند و اختلاف آنها بر سرقدرت و جانشینی پدر،جنگ و خونریزی و برادر کشی در تمام مناطق تحت حاکمیت آنها به وجودآمد و حاکم هر شهربرای خود حکومتهای جداگانه و مستقلی تشکیل داده و اعلان استقلال نمودند، حاکمان قدرتمند برحکام ضعیف یورش برده ُآنها را ساقط میکردند ، دیری نمی گذشت که حاکم شکست خورده بادسیسه ی انگلیس و بعضا تجهیز حکومت ایران دوباره قدرت رابه دست گرفته و رقیب خودرا ازمیان برمیداشت، حاکمان بنامهای حاکم قندهار، هرات، کابل و امثال آن یاد می شدند و اسمی از کشوری بنام افغانستان تااواخر قرن نوزده وجود نداشت.
آقای دولت آبادی دراین موردمینویسد:
قبل ازعبدالرحمن مرزهای کشورهمواه درحال تغییربود و گذشته از آن،افغانستانی وجود نداشت! نام کشور خراسان بود و حکومت ها به نام محل استقرار خود مثل حکومت قندهار، هرات، کابل و ترکستان یاد می شدند ، نام افغانستان که اولین بار ازسوی ایرانی ها اختراع شد و به تأیید و تصویب انگلیسی ها مورد قبول حکومت گران افغانی قرار گرفت فراتر ازدوره شاه شجاع نمیرود.در آن عصر فقط این نام در قرارداد رسمی 1839م/1218ش بین انگلیس و شاه شجاع درقندهار اصطلاح ملک افغانستان به کار رفته است، پیش ازان حتی یک سال قبل ازآن در قرارداد سه جانبه شاه شجاع، رنجت سنگه و انگلیس ملک کابل و مملکت هرات درج شده و درسال 1855م/1237ش در قرارداد بین غلام حیدرخان پسر دوست محمدخان و نماینده انگلیس،از دوست محمدخان به نام والی کابل یادشده و به جای مملکت افغانستان،ممالک افغانستان آمده ودر آن شرائط چندافغانستان وجود داشته است.
درتأییدگفته های ماآقای پیام میگوید:
کلمه افغانستان اولین بارازطرف لارد اکلیند گونر جنرال هند بر تمامی مناطق این کشوربکار رفت و قبل ازآن دولتی به نام افغانستان وجود نداشت، زیراسرزمینهای ماوراءالنهر، تاشکن، سمرقند، بخارا، خوارزم، خیو و بلخ و بخدی ازجانب شمال و ازغرب سیستان،هرات، نیمروز و مشهد تماما در تاریخ به نام خراسان یادگردیده و اراضی این سامان دارای مردمان بوده أند که ازلحاظ زبان، فرهنگ، عادات، سنن و عقاید ارتباط نزدیکی باهم داشته أند و تاریخ مشترک آنها تماما ثبت و محفوظ است، چنانچه نظر به اسناد تاریخی که در دست است لارد اکلیند وایسرای هندی برتانوی درنامه ی که عنوانی شاه شجاع پادشاه فراری افغان می نگارد کلمه افغانستان را به جای خراسان بکاربرده است.و نیز در معاهده که باشاه شجاع پس از تسلط بر شهر قندهار درسال 1839م منعقد می سازد اسم افغانستان رابه داخل حدود متذکره بکارمیبرند و این یکی از برنامه های استعماری انگلیس است.
بادرنظرداشت اینکه افغانستان تازمان حکومت عبدالرحمن مرزی ثبتی نداشته و همیشه در حال تغییر و دیگرگونی بوده،و صرف بکاربردن کلمه افغانستان به مناطق که محدوده آن « مشخص نبوده است نمی شود کشوری بنام افغانستان ترسیم کرد.درحقیقت به این محدوده از زمان عبدالرحمن خان- زمانی که وی از سرکوب، قتل عام و آواره کردن هموطنانش به دستور و نقشه ی استعماری انگلیس فارغ شد و استعمار شرق و غرب (انگلیس وشوروی) به دلخواه خودشان مرز برای آن تعیین کردند- و ازسال 1893به بعد بامحدوده و حکومت خاص میتوان نام کشورافغانستان گذاشت و تاریخ شکل گیری آن دراین زمان است نه قبل ازآن.
منابع:
1- فیض محمد،کاتب هزاره ،سراج التواریخ ،ج1و2،ص11،مئوسسه تحقیقات وانتشارات بلخ،تهران1372.
2-میرمحمدصدیق فرهنگ،افغانستان درپنج قرن اخیر،ج1،ص103،انتشارات وفایی،قم چاپ دوم 1374.
3-همان ص104
4-میرغلام محمد غبار،افغانستان درمسیرتاریخ،ص354،مرکزنشرانقلاب باهمکاری جمهوری تهران ،چاپ چهارم 1368.
5-صدیق فرهنگ،همان ص105
6-غبار،همان ص354-355.
7-کاتب،همان ص12.
8-صدیق فرهنگ،همان ص106.
9- کاتب،همان ص11.
10-فرهنگ،همان ص104-106
11-دولت آبادی،بصیراحمد،هزاره هاازقتل عام تااحیای هویت،ناشرابتکاردانش،قم،چاپ اول1385ص56به بعد.حسن پولادی،مترجم،علی عالمی کرمانی،ناشرمحمدابراهیم شریعتی افغانستانی،تهران،چاپ اول1381ص84به بعد.
12-ناصری داوودی،عبدالمجید،زمینه وپشینه جنبش اصلاحی درافغانستان،انتشارات مئوسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ره ،قم چاپ اول1379
ص56.
13-غبارهمان ص357.
14-ناصری داوودی،همان ص58-57.
15-دولت آبادی،شناسنامه افغانستان،ص291
16-کاتب،همان ص20-21
17-صدیق فرهنگ،همان ص115.
18-دولت آبادی،هزاره ها ازقتل عام تا احیای هویت،ص25-26.
19-محمدعلی(پیام)،نقش استعمارشرق وغرب درافغانستان،ارگان نشراتی سیدجمال الدین(حسینی)چاپ اول1364ص76بیجا.
کلمات کلیدی :
» نظرموقعیت ژئوپلیتکی
موقعیت ژئوپلیتکی افغانستان:
لرد کورزن قبل از آنکه در سال 1898 به عنوان فاتح هندوستان شناخته شود، نوشت: «کلماتی چون ترکمنستان، افغانستان، ماوراء النهر و ایران برای بسیاری چیزی جز حسرت جدای یاخاطره ی از فراز و نشیبهای عجیب و افسانه وار معنایی ندارد. به نظرمن این مناطق خانه های صفحه شطرنجی است که بازی سلطه جوی بر جهان روی آن انجام می شده است».
این کلمات نشان دهنده آن است که این کشورها که افغانستان جزء آنها است در مناطق بسیار حساس قرار گرفته و از موقعیت استراتژیکی مهمی برخور دار است، لذا بد نیست که نگاهی به گذشته ی این کشور«افغانستان» داشته باشیم تابدانیم که این کشور در گذشته از چه موقعیت و جایگاهی در دنیا بر خوردار بوده است. همان طور که میدانیم بخاطر نبود وسایل نقلیه امروزی در گذشته تجارت از راه خشکی و باکاروان ها و قافله های که از حیوانات تشکیل میشد از طریق جاده ها صورت می گرفت که یکی از آن جاده ها جادة معروف ابریشم بوده است. این جاده ی معروف از افغانستان (خراسان آنروز) می گذشت و مهمترین خط سیر بازرگانی بود که غرب را به شرق وصل می کرد.
آقای عبدالحی حبیبی در این مورد چنین مینویسد:
«افغانستان قرن ششم و هفتم میلادی، بین هند، کشورهای پارس ساسانی، ممالک ماوراءالنهر، چین و جنوبا بحیره ی عرب افتاده وراه معروف ابریشم از آن می گذشت ،که به تعبیر دانشمند فرانسوی- رنه گروسه- راه زیارت بودائیان هم بود، و قافله های تجاری هند، پارس، چین و ماوراءالنهر از این سرزمین به عراق و کشورهای عربی و مصر می گذشتند، و همیشه مراکز، شهرهای عمده و مهم بازرگانی را داشته است. تجار هند از سه مسیر در افغانستان رفت و آمد داشتند. یکی در شمال از وادی دریای کابل و کنر براه باجور یامجرای دریای کابل به وادی پشاور و سواحل دریای سند. پایتخت دوم کابلشاهان، بودا کهنده یعنی ویهند، درانتهای این وادی در کنار دریای سند و مرکزمهم تجاری بود. مسیردوم در شرق از غزنه و ولایت پختیا از دره ی گومل و غیره به بنون « بنیان قدیم» میرسید، که از آنجا از راهی معبر نیلاب به سرزمین، پنجاب کنونی می گذشتند. غزنه شهر معمور و آبادی بود که به قول ابن حوقل در تمام این نواحی شهری به آبادی غزنه و کثرت مال التجاره ی او وجودنداشته، این شهر نیز گذرگاه هند شمرده میشد. و چون در شمال با وادی کابل و در جنوب غرب با وادی ارغنداب و هلمند پیوستگی دشت، اهمیت تجاری آن بیشتر بود این شهر با دو مرکز تجاری بزرگ یعنی کابل و بامیان ارتباط داشت.
مسیرسوم راه تجاری خراسان و سیستان به سرزمین سند و هند از نیشابور و هرات و سیستان و بست به رخج می گذشت، و از وادی پشین شال(کویته ی کنونی)به دره ی بولان و سرزمین وسیع سند سرازیر می شد. در این منطقه شهر بسیار معروف و تجاری هرات قرار داشت که از سمت غرب با نیشابور مرکز مهم دیگر بازرگانی خراسان می پیوست. هرات در شرق چنین مرکز بزرگ تجاری واقع بود، در حالکه از سمت شمال با مرو مرکز دیگری سیاسی اقتصادی خراسان متصل بود و راه تجارت بخارا هم جنوبا به این شهر می پیوست، بخارای که عربها آنرا مدینةالتجار می گفتند.
هرات از سمت شمال باشهرهای معروف بخارا، ماوراءالنهر و خوارزم متصل بود در حالیکه از سمت جنوب به سیستان و رخد می پیوست. در حقیقت هرات به عنوان قلب خراسان و محل تقاطع قافله های تجاری محسوب می شد، از جانب دیگر خراسان از سمت غرب با عراق، پارس، بین النهرین و کشورهای دیگر خلافت عربی تجارت و داد و ستد داشت، بغداد، بصره و کوفه عرضه گاه اموال تجاری خراسان بود، و قافله های بازرگانی آسیای میانه از بخارا و پارس به بغداد میرسیدند».
آقای کلیفورد در این مورد نیز مینویسد:
« سر زمین افغانستان صرفا گذرگاه اصلی اقوام مهاجم گوناگون نبود، بلکه قرنها پیش از آنکه دریاها به عنوان راههای عمده ی بین المللی بازرگانی مورد استفاده قرار بگیرد، مهمترین خط سیر بازرگانی ای که غرب را به شرق می پیوست نیز از دشتهای شمالی و جنوبی و گذرگاههای کوهستانی این سرزمین می گذشت.کاروانهای که از جاده ی ابریشم عبور می کردند در بلخ اطراق می کردند، و آنگا امتعه ای را که از چین آورده بودند از گذرگاههای هندوکش به هندوستان و یا در جهت غرب تا بغداد می بردند. کاروانهای که از ایران به طرف چین می رفتند تقریبا همیشه از طریق قندهار در جنوب افغانستان سفر می کردند.»
باتوجه به آنچه که گفته شد افغانستان همیشه در طول تاریخ و از زمان شکل گیری دارای چنین موقعیت حساس و مهمی بوده است و از همان ابتدا مورد توجه جهان گشایان نیزقرار داشته است، در حقیقت کشور افغانستان در موقعیت قرار داشته و دارد که در صورت ارتباط تعداد از کشورها با هم دیگر چاره ی جز گذشتن از این سرزمین نداشته و اکنون نیزچنین است. متأسفانه موقعیت استراتژیک افغانستان همواره سبب آن شده است که این کشور صحنه ی تاخت و تازها و نبرد های خونین و خانمان سوزی گردد و بهای بزرگی برای این موقعیت حساس خود بپردازد. بد نخواهد بود که اگر نگاهی بسیار گذرا به تاخت و تازها و هجوم های جهانگشایان بیاندازیم.
درسال - 331 - قبل ازمیلاد اسکندر مقدونی به افغانستان هجوم آورده دولت هخامنشیان را شکست داد و تاسالهای متمادی در دست جانشینان وی قرارداشت، در سال-751- میلادی و اوایل قرن اول هجری به تصرف مسلمانان در آمد که دولتهای بزرگی مثل طاهریان، صفاریان، سامانیان و غزنویان برآن حکومت نمودند، در اوایل قرن هفتم هجری چنگیز بعد از تصرف، این کشور را به ویرانه تبدیل نموده حدود-200- سال برآن حکومت کردند. در اواسط قرن هشتم هجری شمسی تیمور گورکانی باشکست مغولان وارد افغانستان شده و حکومت آنرا بدست گرفت. در سال -1736- میلادی یعنی اوایل قرن دوازدهم هجری نادر شاه افشار افغانسان را اشغال کرده و از این مسیر راهی هند شد. در بهار سال-1838- دولت انگلیس هجو م خود را در افغانستان شروع کرد که منجر به سه جنگ بزرگ و خونین و شکست آن کشورشد.
شوروی با هجوم خود در 1357و-24- دسامبر سال 1979 مردم این کشور را به خاک و خون کشید که با مقاومت آنها مجبور به ترک آن کشورشد.
یکی از پژوهشگران در بارة موقعیت استراتژیکی افغانستان و اهمیت آن از نظر اقتصادی می نویسد:
« توجه انگلیس به افغانستان به جهت نزدیکی آن به هندوستان بوده است. و همواره تفکر سلطه بر افغانستان را به منزله معبری برای رسیدن به اقیانوس هند در نظر داشته است. روسیه به عنوان قدرت دیگر، همواره تفکر سلطه بر افغانستان را به منزله معبری برای رسیدن به اقیانوس هند در نظر داشته است. در زمان جنگ سرد افغانستان برای هردو ابر قدرت، تمامیت استراتژیک پیدا کرده بود تا جای که شوروی در سال 1979 بر این کشور حمله کرده آن را به تصرف خود درآورد. افغانستان از نظر اقتصادی و وجود منابع مصرفی مانند گاز و نزدیکی به بازارهای آسیای مرکزی اهمیت فراوان دارد. سرمایه گذاری شرکت های چند ملیتی در این وضعیت سیاسی تثبیت نشده در آن نشانگر اهمیت اقتصادی افغانستان است».
این تهاجمات و چشم داشتها به این کشور نشان دهنده آن است که افغا نستان همانطور که در گذشته محل تلاقی راههای بازرگانی و راه ورود به کشورهای هندوستان، چین و ایران و راه ارتباط شرق به غرب بوده اکنون نیزآن موقعیت خود را حفظ کرده و قدرتهای بزرگ به آن چشم دوخته أند. ناگفته پیداست که تمام کشورهای مهاجم از حمله به افغانستان بجز اشغال مقاصدی دیگری نیز به آن داشته أند در حقیقت آنها از این کشور میخواستند به عنوان پل و سکوی پرتاپ استفاده کنند.
هرچندبعضی قائلند که افغانستان بعد از فروپاشی شوروی و بخاطر نبود منازعات و رقابت بین ابر قدرتها موقعیت استراتژیکی خود را از دست داده است. اما وضعیت کنونی افغانستان نشان میدهد که این نظریه نمیتواند درست باشد زیرا ما اکنون شاهد آنیم که آمریکا به بهانههای مختلف وارد افغانستان شده تا به اهداف نظامی، سیاسی و اقتصادی خود از طریق موقعیت حساس این کشور دست رسی پیدا نماید، آمریکابا ورود به افغانستان بر چهار قدرت منطقه و جهان ایران، چین، روسیه و هند - که در حقیقت رقبای اصلی این کشور محسوب میشوند- به نحوی مسلط شده و نسبت به آنها از موقعیت خوب و بالایی برخوردار می باشد. از نظر اقتصادی میتواند کاملا، بر منابع و ذخایر گازی و نفتی آسیایی مرکزی و انتقال آن از طریق افغانستان به جهان خارج، مسلط باشد.
باتوجه به این واقعیات افغانستان نه تنها موقعیت استراتژیکی خود را از دست نداده بلکه آن موقعیت حساستر و مهمتر نیز شده است. آمریکا برای دستیابی به این موقعیت حساس سالها برنامه ریزی کرده و خرجهایی هنگفتی را متحمل شده است که اشاره به آنهاخالی ازفایده نیست.
آقای انصاری به نقل ازنشریه آمریکایی وال استریت جرنال چنین مینویسد:
«دلبستگی آمریکا و سایرکشورهای غربی به افغانستان در این نهفته است که مسیرانتقال نفت و گازآسیایی مرکزی به بازارهای جهان از همین کشور میگذرد، طالبان مناسبترین وسیله ی استقرار و بهترین وسیله تحقق این پروژه در برهه ی کنونی تاریخ أند.و جالب اینکه همین نشرنه و در همین شماره خویش طالبان را گروه سرکوبگر، قاتل بیگناهان، مسئول پاکسازی نژادی، گروه نسل کش، استبداد پیشه، جزم گرا و مایه عقب ماندگی و فقر و در بدری خوانده است، این در حالیست که همین آمریکا از ظهور تا زوال طالبان این چینینی! بیش از سه میلیارد دلار در اختیار آنها قرار داده است ».
وی هم چنین به نقل ازکتاب بن لادن حقیقت ممنوع مینویسد:
« آمریکا ازسال -1994-به کمک سازمان امنیت پاکستان در صدد بر قراری دولتی در افغانستان بوده است که بتواند در آنجا ثبات لازم برای کشیدن خط لوله از آسیای مرکزی به پاکستان را تأمین کند». آمریکایی هاهمیشه از طالبان حمایت و پشتبانی کرده أند به عنوان نمونه وقتی طالبان در سپتامبر1996کابل را تصرف کردند - چریس تاگرت- یکی از مدیران یونیکال به خبرنگاران میگوید:« اکنون که طالبان کابل را فتح کرده أند اجرای پروژه خط لوله آسانتر خواهد بود». وزارت خارجه آمریکا نیزچندساعت بعدازتصرف کابل به دست طالبان طی بیانیه ی اعلان کرد که بافرستادن یک نماینده رسمی به کابل باطالبان روابط دیپلماتیک برقرارخواهد کرد.
اگر ما در کنار این سه میلیارد دلار، صحنه سازی فرو ریختن برجهای دوقلو را در11سپتامبر و کمکهای هنگفت آمریکا به مجاهدین و هم چنین پرداخت هزینه های بسیاری به پاکستان برای به وجود آوردن و حمایت گروه طالبان و حمله آمریکا به افغانستان را در نظر بگیریم مخارج و هزینه های آن بیش از ده ها میلیارد دلار خواهد شد، از طرف دیگر آمریکا حادثه11 سپتامبر را بهانه قرار داده و به افغانستان حمله کرده آنرا اشغال نمود، حال آنکه طرح و برنا مه ریزی این حمله سالها قبل از این حادثه ریخته شده و تصویب شده بود، این طرح زمانی سرعت گرفت که شرکت نفتی آمریکایی یونیکال متوجه شد که انتقال زخایر نفتی و گازی آسیای مرکزی از طریق افغانستان بهترین و کم هزینه ترین و پرمنفعت ترین راه برای دولت و شرکتهای نفتی آمریکا است، لذا این شرکت تصمیم گرفت که دولت آمریکارا متقاعد کند که از طالبان حمایت کند تا آنها برتمام افغانستان مسلط شوند و یا اینکه صلح! را در این کشور برقرار کنند تا آنها بتوانند قرار دادهای را با دولتهای آسیای مرکزی، پاکستان و دولت افغانستان برای خطوط لوله های نفت و گازبه امضا برسانند.
چنانجه دوست صمیمی آمریکا آصف زرداری شوهر بی نظیر بوتو در آن زمان باغرور میگوید:« تسلط طالبان بر مسیرخط لوله احداث آنرامسیرمیسازد». ازطرف دیگرارتش پاکستان و-آی اس آی-ازطالبان برای بازکردن مسیر حمل و نقل جنوبی از طریق قندهار و هرات به مقصد ترکمنستان حمایت میکردند. بدنیست در این مورد سخنان جان ماریسکا- معاون شرکت یونیکال را که در کنگره آمریکا در سال -1998- ایراد شده بخوانیم، وی ابتدا راههای انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی را به بازار های جهانی بررسی میکند و برای هرکدام موانع و مشکلاتی را از جهت هزینه، طولانی بودن مسیر و غیره می شمارد که سودی برای آمریکا و شرکتهای نفتی آن در بر نخواهد داشت تا اینکه بهترین، کوتاه ترین و کم هزینه ترین راه را انتخاب کرده چنین میگوید:« تنهاراه ممکن دیگرکشیدن خط لوله از راه افغانستان است که آنهم چالشهای ویژه خود را دارد. این کشور تقریبا به مدت دو دهه درگیر یک جنگ مشقت بار بوده است، سرزمینی که خط لوله از آن خواهد گذشت! زیر کنترل طالبان، یعنی یک جنبش اسلامی است که توسط اکثر کشورها به عنوان یک دولت به رسمیت شناخته نشده است. ما از همان ابتدا این تصمیم خود را به آنها آشکارا اعلام کرده ایم که تا زمانی که یک دولت به رسمیت شناخته شده که بتواند اطمینان دولتها، وام دهندگان به پروژه و کمپنی مارا جلب کند بر قرار نگردد، ساختمان خط لوله پیشنهادی، آغاز نخواهد شد. علیرغم این مشکل چنین به نظر میرسد که کشیدن خط لوله از طریق افغانستان بهترین گزینه با کمترین موانع و مشکلات فنی باشد.
افغانستان کوتاه ترین راه به دریا است و سرزمین آن نسبتا مناسب برای کشیدن این خط لوله است. مسیری که از افغانستان میگذرد تنها مسیری است که نفت آسیای مرکزی را به نزدیکترین نقطه به بازارهای آسیا خواهد آورد بنا بر این از جهت حمل و نقل، ارزانترین راه ممکن است. ما قویا از دولت آمریکا و کنگره می خواهیم از فرایند صلح! سازمان ملل در افغانستان پشتیبانی کند. یک کریدور بازرگانی و یا یک جاده ابریشم جدید میتواند عرضه منابع آسیای مرکزی را با بازار تقاضای آن وصل کند و آسیای مرکزی را دوباره به محل تقاطع میان اروپا و آسیا بدل سازد».
باتوجه به منافع آمریکا در آسیای مرکزی این کشور خواهان ثبات و صلح در افغانستان است زیرا کشور آمریکا بر تأثیرات ادامه جنگ افغانستان بر سیاستهایش در آسیای مرکزی نظر دارد. - استیفان سیستانویچ مشاور ویژه وزارت خارجه آمریکا در امورکشورهای اتحاد شوروی سابق، درسال 1999میگوید: « سراسر آسیای مرکزی در مرز بی ثباتی افغانستان و تاجیکستان قرار دارند. این کشورها نگران توسعه نفوذ ایران و افزایش افراط گرایی و خشونت طلبی در منطقه هستند. فقط پایان جنگ داخلی افغانستان میتواند برای جمهوریهای آسیای مرکزی و شرکتهای نفتی این اعتماد را به وجود بیاورد که پروژه های خطوط لوله را به سمت جنوب آسیاپیش ببرند».
البته این صلح و ثبات که آمریکای ها خواهان آن بودند در آن زمان کاری آسانی نبود زیرا از طرف دیگر رقیب اصلی او روسیه نیز در افغانستان و آسیای مرکزی دارای منافعی بود. احمدرشید در این مورد مینویسد: « روسیه باگرم نگهداشتن تنور جنگ و منازعه افغانستان، منطقه را نا آرام نگهمیدارد تا توجیهی برای ادامه حضور نظامی خود در جمهوریهای آسیای مرکزی داشته باشد».
باتوجه به نوشته ها و گفته های بالا به این نتیجه میرسیم که کشور افغانستان در چنان موقعیت حساس و مهمی قرار دارد که درصورت آرام بودن و امنیت داشتن این کشور تمام همسایه های آن مثل کشورهای آسیای مرکزی، پاکستان، ایران، هند و حتی چین (بخاطراقلیت مسلمانان که در منطقه سین کیانگ چین وجود دارد که تأثیر انقلاب و جهاد و یا بحران افغانستان بر مسلمانان آسیای مرکزی و ازطریق آنها برمسلمانان مقیم چین خواهدبود) امنیت خواهند داشت، و در صورت وجود جنگ و بحران در این کشور تمام این مناطق از این تنش و بحران در امان نخواهند بود، بنا بر این تسلط کامل براین کشور خود مزیت و امتیازی خواهد بود بر سایر کشورهای منطقه، هم از نظر اقتصادی،نظامی و سیاسی. بی جهت نیست که ابرقدرتها و جهان گشایان در طول تاریخ این کشور بر آن چشم دوخته و بارها آنرا به ویرانه ی تبدیل و مردم مظلوم آنرابه خاک و خون کشیده أند. این فجایع و گرفتاریها فقط میتواند بهای موقعیت حساس و استراتژیک این کشور باشد نه چیزی دیگر.
اما حاکمان افغانستان از این موقعیت خوب و ایدآل که این کشور در آن قرار داشت، نتوانستند به خوبی استفاده کنند، لذا بجای که این موقعیت مهم جغرافیایی و ژئوپلیتیکی بحال کشور مفید واقع شودر به ضرر آن تمام شده همواره کشور های بیگانه از آن به نفع خود استفاده کرده أند و اکنون نیز چنین است.
منابع:
1- احمدرشید، طالبان، اسلام،نفت وبازی بزرگ جدید، مترجمان، اسدالله شفایی وصادق باقری، تهران انتشارات دانش هستی، چاپ اول1379ص227.
2-حبیبی، عبدالحی، افغانستان بعد از اسلام، تهران انتشارات افسون، چاپ سوم 1380، ص-477-478-479-481-482-484-486.
3-کلیفورد، مری لوئیس، سرزمین و مردم افغانستان، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم 1371، ص9.
4-محجوب، محمود و یاوری، فرامرز گیتا شناسی کشورها، تهران، چاپ کارون، چاپ ششم 1369، س 31.
5- فرهنگ، میرمحمد صدیق ، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم ، انتشارات محمد وفایی، ج1، چاپ دوم 1374، ص93.
6- همان، ص 242.
7-دیه گو کوردووز و سلیک اس هاریسون، پشت پرده افغانستان، مترجم اسدالله شفایی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول 1379ص58.
8-خاتمی خسروشاهی، ابراهیم کتاب آسیا3، ویژة افغانستان پس از طالبان، تهران، انتشارات مئوسسة فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، چاپ اول1383، ص227.
9-علی آبادی، علیرضا، افغانستان، تهران، وزارت امورخارجه چاپ دوم 1373ص234.
10-انصاری، بشیراحمد، افغانستان درآتش نفت، کابل، انتشارات میوند، کتابخانه سبا، چاپ چارم1382ص65.
11-همان ص99.
12-احمدرشید، پشین، ص259.
14-همان ،ص248
15-انصاری، بشیر احمد، پشین، ص123-127.
16-احمدرشید، پشین، ص243.
17-همان ص24.
کلمات کلیدی :
» نظرموقعیت جغرافیایی افغانستان
افغانستان سرزمین است کوهستانی، که در مرکز آسیا، میان تعدادی از کشورهای همسایه محصور شده و به دریایی آزاد راه ندارد.
افغانستان از جانب شمال با کشور تاجیکستان (1206) کیلومتر، ازبکستان حدود (137) کیلومتر، و ترکمنستان (744) کیلومتر مرز مشترک دارد. که این خطوط مرزی از گوشه ی شمال شرقی کشور (سرحد چین و تاجیکستان) شروع شده و به گوشه ی شمال غربی کشور ( سرحد ایران و ترکمنستان) خاتمه می یابد. حدود هزار کلیومتر خط مرزی شمالی را دریای آمو و بقیه را ریگستان ها، زمین های هموار، روخانه های کوچک کوهپایه ها تشکیل میدهد.
هسیایه جنوبی و جنوب شرقی و قسما شرقی افغانستان، کشور پاکستان است که سرحد دوکشور حدود(2500) کیلومتر تخمین زده شده، که از سرزمین چین در شرق شروع شده تا مرز ایران در غرب امتداد میابد. قسمت عمده این مرز مشترک و جنجالی( بخاطر خط دیورند) را کوهها و کوهپایه ها و ریگستان تشکیل می دهد که در برخی نقاط خطوط مرزی کاملا مشکوک و نامشخص! می باشد، لذا عبور و مرور ساکنان دوطرف مرز به آسانی امکان پذیر می باشد.
افغانستان در گوشه ی شرقی و شمال شرقی خود توسط نوار باریکی در ارتفاعات هندوکش، به طول (100) کیلومتر با کشور چین هم مرز می باشد. این تنها مرز افغانستان است که عبور و مرور از ان به آسانی میسر نمی باشد چون کاملا کوهستانی بوده و بیشتر ایام سال پوشیده از برف می باشد و عبور وسیله ی نقلیه ی ماشینی وجود ندارد.
هسایه غربی افغانستان ایران است که خط مرزی دو کشور حدود( 900) کیلومتر می باشد که از مرز ترکمنستان شروع و تا مرز پاکستان به شکل شمال و جنوب ادامه میابد. این خط مرزی توسط رودخانه ها، دشتهای وسیع، کوهپایه ها و دریاچه هامون از هم جدا می شود. رفت و آمد از این سرحد هم چون سرحد جنوبی و شرقی بسیار آسان است. در حقیقت نقشه افغانستان در میان کشورهای منطقه، شکل مشت بسته ی بخود گرفته که فاصله آن از شمال به جنوب نزدیک (600) کیلومتر و از شرق به غرب حدود(1240) کیلومتر می باشد.
منابع این قسمت:
دولت آبادی، بصیر احمد، شناسنامه افغانستان، صفحه (2-31)
2-غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، صفحه(5.6.7)
3-کلیفورد، مری لویس، سرزمین و مردم افغانستان، ترجمه مرتضی اسعدی، صفحه(5)
کلمات کلیدی :
» نظر