تاریخچه سیاسی:
کشورافغانستان دارای تاریخ بسیارکهن وقدیمی، است که بررسی همه ی آنها ازعهده ی این مقاله خارج بوده ووظیفه مانیست که به بررسی همه ی آن بپردازیم ،لذابررسی آنرا از زمان به حکومت رسیدن احمدشاه ابدالی پی میگیریم ، این ازآن جهت مهم است که بیاد بیاوریم تاریخ معاصر افغانستان با احمد شاه آغازمی شود ، وی که خود از افسران نادرشاه افشار بود پس از مرگ وی به زادگاه خود قندهار بازمی گردد وبازمینه سازی شکل گیری کشور جدیدی را پی می ریزد وخود را حاکم آنجا می خواند و بر اساس رسم رایج تاج گذاری می کند .
احمد خان ابدالی هنگام تاج گذاری 25سال سن داشته است،طبق گفته مورخین وی دارای متانت،شجاعت ولایق دراداره ی حکومت وافراد زیرد ست خود بوده است.
مرحوم کاتب درمورداحمدخان مینویسد:
«نیاکان احمد خان متوطن ومتمکن ملتان بوده وایشان انجا متولدشد،ازسبب بعضی حوادث درکودکی باپدرش محمد زمان خان درقندهار وازآنجا وارد هرات گردیده مسکن گزید وبعد ازچندی باذوالفقارخان برادرخود،گرفتار قید غلجائیان شده درقندهارزندانی بوده،تا که اعلیحضرت نادرشاه افشارقندهاررامسخرکرده،ایشان را ازمحبس برآورده موردالطاف، ووجه مئونت شان رابه اندازه کفاف معین فرموده مأموراقامه مازندران نمود. احمد شاه به ملازمت رکاب نادری اختصاص یافته خدمات شایسته به تقدیم همی رسانید وهمواره به حضور اعلیحضرت نادرشاه می بود واوازوی بسی رضامندی وخرسندی مینمود؛چنانچه دراکثر مجالس بارها به امراوندمای خود میگفت که درایران وتوران وهندوستان مردی چون احمد خان ،حمیده خصا ل وپسندیده افعا ل ندیدم واورا با سه چهارهزارسوار ازطایفه ی ابدالی که حال معروف به درانی است،ازخیمه وسراپرده ی خویش کنارنمی فرمود، وازآنجا که آثاربزرگی ازچهره اش ظاهر بود روزی اعلیحضرت نادرشاهش پیش خوانده به وی گفت که نشان سروری ازجبهه ات هویدا است وپس ازمن برسریر حکمرانی خواهی نشست ، این راگفته ،گوش اورابیادداشت قول خویش بدست خود مالش داد وگفت: که پس ازمن رعایت حقوق مرانموده بااولادم به رفق ومدارا اسلوک نمائی وآخرالامربه سیاق چنان شدکه اعلیحضرت نادرشاه گفته بود.»
ازطرف د یگرعلاوه برهوش ولیاقت که احمد خان داشته قدرت وحکومت قندهارکاملا برای ریاست وی آماده بوده است زیرا زمان خان پدروی ازآدمهای معروف وسرشناس بوده که مدتی ریاست هرات رادردست داشته است.وهمچنین خواهرزاده عبدالغنی خان الکوزی بودکه درزمان نادرشاه افشارازجانب وی حاکم قندهاربود. باتوجه به انتساب وی به دو قبیله ی بزرگ ونیرومند پوپلزای والکوزایی وهم چنین به عهده داشتن فرماندهی چهارهزارنیروی نظامی مجهز بنا به قولی شانزده هزارنیرو با امکانات وتجهیزات وپول وجواهرات والماسهای کوه نورودریای نور،حتی مهر نادرشاهی راکه بدست آورده بود وارد قندهارمیشود، با این وجود یک جرگه سمبولیک ازیک عده ازسران قبایل تشکیل داده تا به حکومت خود حیثیت وجنبه ی قانونی بدهد .سمبولیک بودن جرگه ازان جهت است که وی قبل ازورود به قندهار ازجانب سپاهی که وی رهبری میکرد به پادشاهی برگزیده شده بود ووجه خراج هندرا که میرزاتقی خان شیرازی به اردوگاه نادرشاه حمل میکرد تصرف نمود. درباره ی اینکه احمدخان ابدالی چگونه به قدرت رسید نظرات مخلفی وجوددارد که قابل دقت وبررسی است،آقای غباردراین موردمینویسد: همینکه نادرشاه خراسانی کشته واختلال دراردوی بزرگ اوپدید آمد قشون افغانی که مرکب ازچهارهزارغلجایی ودوازده هزارابدالی وازبک بود به صوابدید قومندان عمومی نورمحمد غلجایی واحمد خان ابدالی بطرف قندهار حرکت کردند.درقندهارکه مرکزبین الاقوامی افغانستان بود،نورمحمد خان به خان های غلجایی،ازبک، ابدالی،هزاره،بلوچ وتاجیک پیشنهاد کرد که جرگه ی تشکیل وپادشاهی انتخاب شود.این جرگه دراکتبر سال 1747درعمارت (مزارشیر سرخ)درداخل قلعه ی نظامی نادرآباد منعقد گردید ونه روزدوام نمود.
درطی این جلسات اتفاق آراممکن نمشد،زیراموضوع مهم وهرخان مقتدر طالب سلطنت بود،درحالیکه خانهای رقیب – ازقبیل نورمحمد خان غلجایی،محبت خان پوپلزایی،موسی خان اسحق زایی ونصرالله خان نورزایی وغیره – هم دیگررا ردمیکردند،تنهاکسیکه دراین جرگه راجع به خود حرف نمیزد احمدخان ابدالی بود،زیرا عشیره ی اوسدوزایی،ازحیث کمیت خوردتر ازسایر عشایربود،گرچه جداودولت خان وقتی رئیس ابدالی های ارغستان وپدرش زمان خان رئیس حکومت ابدالی هرات بودند.ولی اختلاف خانهای غلجایی وابدالی که هم دیگررانفی میکردند،خلائی تولید کردکه بایستی حتما پرمیشد،پس در روزنهم جرگه ،طرفین یکنفر عضوجرگه راحکم تعیین کردندکه هرکه را اوبه سلطنت انتخاب کند،همه بوی بیعت نمایند.شخص حکم یکمرد روحانی بود که به هیج قبیله حتی قندهار،تعلق نداشت واوهمان صابرشاه نام کابلی پسرمتصوف استاد(لایخوار)ازاهل کابل بود که طبقات مختلف قندهار به اوارادت واعتماد داشتند.این صوفی سیاستمداربرخاست واحمدخان ابدالی رابه حیث پادشاه معرفی کردوهم خوشه گندمی رادرعوض تاج به کلاه اونصب نمود.فئودالهای بزرگ اگرخواستند یا نخواستند،مجبوربه بیعت وتصدیق سلطنت این مردجوان گردیدند.این است که احمدخان ابدالی به عنوان (احمدشاه)به پادشاهی کشوراعلان شد.
اما آقای کاتب نظری دیگری دارد وی پس ازتعریف رشادتهاوجوان مردی های احمدخان وحمایت وی ازخاندان نادری میگوید:
احمد خان باسواره افاغنه ابدالی،راه قندهاررادرپیش گرفته بدون کوچکترین برخوردباحاکم هرات وارد قندهارمیشود و باتصویب آرای بزرگان ابدالی(نه اقوام دیگر)خصوصاحاجی جمال خان بارکزایی که به قوت ومکنت،ازهمه برتری داشت کلاه سروری برسرنهاد.
باتوجه به قدرت نظامی وتجهیزات توپ خانه ای وهم چنین مقدارهنگفتی پول وجواهرات که احمدخان دراختیارداشت عاقلانه نخواهد بوداگرفکرکنیم که احمد خان جرگه ی برای انتخاب پادشاه تشکیل داده باشد زیراوی برای بدست آوردن مقام پادشاهی هیچ نیازی به تشکیل چنین جلسه ی نداشته است، برفرض قبول انعقاد چنین جلسه نتیجه آن باشرایط که احمدخان نسبت به بقیه ی خانها داشته کاملا معلوم وروشن بوده است.
مرحوم فرهنگ درموردمینویسد:
اگراین نکته رادرنظربگیریم که احمدشاه به دوعشیره ی نیرومند پوپلزای والکوزایی ودربین پوپلزایی ها به تبارسدوزایی منسوب بودکه درآن عشیره بلکه درتمام قبیله درانی خان خیل شمرده میشد ازسوی دیگریگانه رئیسی بود که اردوی منظم چندهزارنفری باخزانه ی معمورازنقدوجنس ازجواهرمعروفی چون کوه نوررا دراختیارخودداشت، میتوان گفت که نتیجه قبلامعلوم بود. دراین حا ل موضوع استنکاف ظاهری ومداخله درویش یاازجمله صحنه سازی های معمول درجنین مواردمیباشد که نمونه های آن درتاریخ معاصرافغانستان به تکرارمشاهده شده است و یاازجانب تاریخ نویسان برای بالابردن مقام ممدوحشان ساخته و پرداخته شده است،زیرا قراین متعدد موجود است که احمدخان از همان لحظ اول که به کشته شدن نادرشاه اطلاع یافت(یاشاید پیشترازان)به فکرپادشاهی وریاست بود بنابراین دربازگشت به قندهار چنان عجله و شتاب داشت که افراد خانواده اش را در ایران جاگذاشت و آنان درسال دوم یاسوم پادشاهی اش به او ملحق شدند.آنان که از نظریه انتخاب طرفداری کرده أند درعین حال به این امر معترف بوده أند که هیأت انتخاب کننده به چندتن ازسران عشایرمنحصر بودکه بیشترایشان را رؤسای عشایرابدالی تشکیل میداد.
باتوجه به اینکه گفته های مرحوم کاتب وفرهنگ وجود جرگه آن چنانی راکه مرحوم غبارترسیم کرده أند رد میکند گفته های وی ازجوانب دیگر نیز قابل بررسی و دقت است،اول اینکه ایشان از وجود شانزده هزار نیروی نظامی (چهارهزارغلجایی ودوازده هزارازبک وابدالی)تحت فرمان نورمحمد خان و احمد خان خبر میدهد که در منابع دیگرازان ذکری به میان نیامده ،مرحوم کاتب آنرا سه یا چهارهزار سوار از طایفه ی ابدالی ذکر میکند و هم چنین آقای فرهنگ میگوید وی در رأس نیروی افغانی تماما یااکثرا درانی و در جای دیگرآنرا نیروی منظم چند هزارنفری بدون قید تعدادآن یادآورمیشود.
دوما ایشان قندهار رامرکز بینالاقوامی میداند ومیگوید که نورمحمدخان به خانهای غلجایی،ازبک، هزاره،ابدالی، بلوچ و تاجیک پیشنهاد کرد که جرگه ی برای تعیین پادشاه تشکیل شود ولی درادامه ماجرا تنها صحبت ازخانهای غلجایی وابدالی و رقابت و اختلاف آنها باهمدیگراست، و هیچ اشاره ی به اقوام دیگر و کاندیدا شدن آنها برای احراز مقام سلطنت به میان نیست،اگرما فرض کنیم که اقوام دیگربخاطر کمیت شان شانس برای چنین رقابت نداشتند درمورد قوم هزاره چنین چیزی صادق نیست زیرادرآن زمان ومکان اگرمردم وقوم هزاره ازنظرتعدادجمعیت ازآنهابیشترنبوده لااقل به اندازه جمعیت پشتون درآن مکان جمعیت داشته أند. چگونه است در جای که مرکزبین الاقوامی است ازبقیه ی اقوام فقط درحد یک مشورت استفاده میشود ؟ این خود جای سئوالی است که تحقیق و بررسی بیشتری می طلبد.ازجانب دیگرآقای غبار یادآور میشودکه احمدخان درامراختلاف و رقابت برای بدست آوردن مقام پادشاهی هیچ دخالتی نداشت،گرچه دلیل آنراکمیت عشیره ی وی ذکرمیکند،ولی ضمنا میخواهد بگوید که احمدخان چنان خود ساخته و باتقوی بود که به مقام و ریاست ومال دنیا هیچ تمایلی نداشت و شخص متواضع و عادلی بود،و به خاطر همین خصوصیات او روحانی بزرگ صابرشاه(¬بعضی وجودچنین شخصی رامشکوک میداند ) بعد از حکم شدن وی را به مقام سلطنت برگزید، که آقای غبار عینا به این ویژگی ها در جای جای کتابش به آن اشاره میکند.
همان طور که ذکرشداحمدخان از دوطرف به دو قبیله بزرگ پوپلزایی و الکوزای منسوب بوده و کناره گیری وی ازشرکت در رقابت بخاطر کمبت عشیره نمیتواند بهانه خوبی باشد،هم چنین عملکردهای بعدی و ی بعداز احراز مقام پادشاهی ،نشان میدهد که احمدخان نه تنها به پست و مقام بی اعتنانبوده بلکه برای بدست آوردن آن–چنانچه بعد ازمرگ نادر باتمام قدرت وسرعت وارد قندهارشده مقام اول راتصاحب نمود- و حفظ وگسترش آن ازهیچ کار و کوششی دریغ نکرد.
.آقای ناصری دراین موردمینویسد:
احمدشاه بعد ازبدست آوردن مقام پادشاهی،خط مشی اصلی خودراکه حاکمیت هم جانبه قبیله ی درانی درمناصب گوناگون و بهره مند نمودن افراد دودمانش از مزایای متفاوت بود، به اجرا درآورد.وی اقوام دیگر اعم ازهزاره،تاجیک،ازبک و حتی قبایل غیر درانی پشتون را به تدریج به صورت طبقه محکوم و برده درآورد که فقط موظف بودند تکالیف سنگینی از قبیل پرداختن مالیات متنوع،شرکت در جنگ های توسعه طلبانه و تمام نشدنی،گردن نهادن به قضاوت های خلاف مذهب،کارهای اجباری و بدون مزد، شناسایی رسمی برتری قبیله درانی در عرصه های مختلف و حاکمیت انحصاری آنهاو...را انجام دهند و از تمام حقوق و مزایای انسانی و شهروندی محروم شدند.
شاید آقای غبار می خواستند باپیش کشیدن مسئله ی سربازان غلجای و ازبک در کنار احمدخان و مشورت آن با خانهای دیگر قبایل به جلسه ی که- احتمالا وجود خارجی نداشته- وجه شرعی و قانونی بدهد، ولی همانطور که ذکرشد چنین جلسه و جرگه ی وجود نداشته،و بر فرض قبول چنین جلسه ی کاملا ساختگی و زیرسایه شمشیر بوده است.بنابراین اولین دولت که توسط افغانها و رهبری احمدخان درسال 1747م و1160هق در قندهار ایجاد و تأسیس شد کاملا غیر قانونی و شرعی و بازور شمشیر و سر نیزه بوده است که متأسفانه این راه هنوز در این کشور ادامه دارد.
آقای دولت آبادی دراین مورد مینویسد:
آنچه باتأسیس سلسله درانی درسال 1747م 1160هق پدیدارشد موضعی است خود مختار و معین برای قدرت و این قدرت یا دولت مایملکی است که به موجب آن ضوابطی نسبتا دقیق برای تصاحب آن به رقابت برمی خیزند،در هرحال پادشاه متعلق به طایفه ی خاصی است(تاسال 1818)ازطایفه ی سدوزایی (وتاسال 1978)ازطایفه ی محمدزایی،و پیوندهای زناشوی است که تعیین کننده حلقه مراقبت ها و زدو بندهای است که پای قبایل غیر درانی را به بازی قدرت می کشاند و این امر عموما به واسطه مادران مدعیان- سلطنت- تحقق میابد.پستها میان خانواده های بزرگ درانی تقسیم شده ُأند، (این مطلب تا سال 1937دست کم درمورد ارتش حقیقت داشت) چون شریعت اسلام حق تقدمی برای مسن ترها قائل نشده مدعیان (سلطنت) که عموما از اقوام نزدیک (برادران وعموزاده ها) هستند تعداد شان کم نیست.انتخاب چه ازطریق توافق (جرگه بزرگ) و چه باکشیدن اسلحه انجام میشود.این جنگها غالبا جنبه سمبولیک دارند و نظر به این که همه مدعیان درانی هستند تصمیم توسط قبایل پشتون غیردرانی انجام میشود.غلزایی ها درسال 1880به نفع عبدالرحمن و علیه پسرعمویش ایوب خان رأی دادند و پشتونهای مشرقی درسال 1929 به نفع نادرخان و علیه امان الله و بچه سقاو.
تااین جاواقف شدیم که اولین حکومت که در افغانستان توسط افغانها ایجاد شد به وسیله احمدخان ابدالی درسال 1747م و1160هق بود و در ضمن دانیستیم که این حکومت جنبه شرعی وقانونی نداشته است،ولی اشتباه نشود که شکل گیری کشورافغانستان دراین زمان نبوده است،همان طورکه در ابتدا یادآور شدیم پادشاهی احمدخان ابدالی سرآغاز جدای کشور و مردم افغانستان ازایران وخراسان بوده است، نه تاریخ شکل گیری آن ،زیراحیطه ی قدرت وحکومت احمدخان ابدالی بسیاروسیع،گسترده و فراتر از کشورفعلی افغانستان بوده است، وی بعد از استحکام پایه های قدرت خود در قندهار بالشکر مجهزبه طرف کابل حرکت نمود و در مسیرراه غزنی را بعد از جنگ مختصر فتح کرده وارد کابل شد و بعد از آنجا به پشاور لشکر کشیده آنجارا نیز فتح نمود، وی پس از تصرف چند شهر از هندوستان به طرف خراسان روآورده هرات، مشهد، سبزوار، تربت حیدریه و چندشهر دیگر را به حکومت خود ضمیمه نمود و از جانب شمال مناطقی از ترکستان را نیز به تصرف درآورد.
این حیطه ی وسیعی ازقدرت وحکومت تا شوال سال 1207هق و ماه می 1793م یعنی زمان مرگ تیمورشاه همچنان در دست خانواده ابدالی باقی بود، و به آنها حاکم خراسان اطلاق می شد و بعداز مرگ وی و بخاطر زیادی فرزند و اختلاف آنها بر سرقدرت و جانشینی پدر،جنگ و خونریزی و برادر کشی در تمام مناطق تحت حاکمیت آنها به وجودآمد و حاکم هر شهربرای خود حکومتهای جداگانه و مستقلی تشکیل داده و اعلان استقلال نمودند، حاکمان قدرتمند برحکام ضعیف یورش برده ُآنها را ساقط میکردند ، دیری نمی گذشت که حاکم شکست خورده بادسیسه ی انگلیس و بعضا تجهیز حکومت ایران دوباره قدرت رابه دست گرفته و رقیب خودرا ازمیان برمیداشت، حاکمان بنامهای حاکم قندهار، هرات، کابل و امثال آن یاد می شدند و اسمی از کشوری بنام افغانستان تااواخر قرن نوزده وجود نداشت.
آقای دولت آبادی دراین موردمینویسد:
قبل ازعبدالرحمن مرزهای کشورهمواه درحال تغییربود و گذشته از آن،افغانستانی وجود نداشت! نام کشور خراسان بود و حکومت ها به نام محل استقرار خود مثل حکومت قندهار، هرات، کابل و ترکستان یاد می شدند ، نام افغانستان که اولین بار ازسوی ایرانی ها اختراع شد و به تأیید و تصویب انگلیسی ها مورد قبول حکومت گران افغانی قرار گرفت فراتر ازدوره شاه شجاع نمیرود.در آن عصر فقط این نام در قرارداد رسمی 1839م/1218ش بین انگلیس و شاه شجاع درقندهار اصطلاح ملک افغانستان به کار رفته است، پیش ازان حتی یک سال قبل ازآن در قرارداد سه جانبه شاه شجاع، رنجت سنگه و انگلیس ملک کابل و مملکت هرات درج شده و درسال 1855م/1237ش در قرارداد بین غلام حیدرخان پسر دوست محمدخان و نماینده انگلیس،از دوست محمدخان به نام والی کابل یادشده و به جای مملکت افغانستان،ممالک افغانستان آمده ودر آن شرائط چندافغانستان وجود داشته است.
درتأییدگفته های ماآقای پیام میگوید:
کلمه افغانستان اولین بارازطرف لارد اکلیند گونر جنرال هند بر تمامی مناطق این کشوربکار رفت و قبل ازآن دولتی به نام افغانستان وجود نداشت، زیراسرزمینهای ماوراءالنهر، تاشکن، سمرقند، بخارا، خوارزم، خیو و بلخ و بخدی ازجانب شمال و ازغرب سیستان،هرات، نیمروز و مشهد تماما در تاریخ به نام خراسان یادگردیده و اراضی این سامان دارای مردمان بوده أند که ازلحاظ زبان، فرهنگ، عادات، سنن و عقاید ارتباط نزدیکی باهم داشته أند و تاریخ مشترک آنها تماما ثبت و محفوظ است، چنانچه نظر به اسناد تاریخی که در دست است لارد اکلیند وایسرای هندی برتانوی درنامه ی که عنوانی شاه شجاع پادشاه فراری افغان می نگارد کلمه افغانستان را به جای خراسان بکاربرده است.و نیز در معاهده که باشاه شجاع پس از تسلط بر شهر قندهار درسال 1839م منعقد می سازد اسم افغانستان رابه داخل حدود متذکره بکارمیبرند و این یکی از برنامه های استعماری انگلیس است.
بادرنظرداشت اینکه افغانستان تازمان حکومت عبدالرحمن مرزی ثبتی نداشته و همیشه در حال تغییر و دیگرگونی بوده،و صرف بکاربردن کلمه افغانستان به مناطق که محدوده آن « مشخص نبوده است نمی شود کشوری بنام افغانستان ترسیم کرد.درحقیقت به این محدوده از زمان عبدالرحمن خان- زمانی که وی از سرکوب، قتل عام و آواره کردن هموطنانش به دستور و نقشه ی استعماری انگلیس فارغ شد و استعمار شرق و غرب (انگلیس وشوروی) به دلخواه خودشان مرز برای آن تعیین کردند- و ازسال 1893به بعد بامحدوده و حکومت خاص میتوان نام کشورافغانستان گذاشت و تاریخ شکل گیری آن دراین زمان است نه قبل ازآن.
منابع:
1- فیض محمد،کاتب هزاره ،سراج التواریخ ،ج1و2،ص11،مئوسسه تحقیقات وانتشارات بلخ،تهران1372.
2-میرمحمدصدیق فرهنگ،افغانستان درپنج قرن اخیر،ج1،ص103،انتشارات وفایی،قم چاپ دوم 1374.
3-همان ص104
4-میرغلام محمد غبار،افغانستان درمسیرتاریخ،ص354،مرکزنشرانقلاب باهمکاری جمهوری تهران ،چاپ چهارم 1368.
5-صدیق فرهنگ،همان ص105
6-غبار،همان ص354-355.
7-کاتب،همان ص12.
8-صدیق فرهنگ،همان ص106.
9- کاتب،همان ص11.
10-فرهنگ،همان ص104-106
11-دولت آبادی،بصیراحمد،هزاره هاازقتل عام تااحیای هویت،ناشرابتکاردانش،قم،چاپ اول1385ص56به بعد.حسن پولادی،مترجم،علی عالمی کرمانی،ناشرمحمدابراهیم شریعتی افغانستانی،تهران،چاپ اول1381ص84به بعد.
12-ناصری داوودی،عبدالمجید،زمینه وپشینه جنبش اصلاحی درافغانستان،انتشارات مئوسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ره ،قم چاپ اول1379
ص56.
13-غبارهمان ص357.
14-ناصری داوودی،همان ص58-57.
15-دولت آبادی،شناسنامه افغانستان،ص291
16-کاتب،همان ص20-21
17-صدیق فرهنگ،همان ص115.
18-دولت آبادی،هزاره ها ازقتل عام تا احیای هویت،ص25-26.
19-محمدعلی(پیام)،نقش استعمارشرق وغرب درافغانستان،ارگان نشراتی سیدجمال الدین(حسینی)چاپ اول1364ص76بیجا.
کلمات کلیدی :
» نظر